داستان های عشقی

عشق یعنی باتمام وجود بهش بگی دوست دارم ولی اون بهت بخنده

 

پــس چــرا شمـــاره شــانـسـى میــگیــرى هــمـش پـســر جــواب میــــده ؟

 
قابل توجه خانوما
مرد اونه که قلبتو شارژ کنه
نه سیم کارتتو!
امان از دست این خانما ، ما بالاخره نفهمیدیم مردا همشون عین همن یا یکی از یکی بدترن ؟
به معجزه اعتقاد دارید ؟
دختران زیبای محترم:
از همین تریبون اعلام میکنم میتوانم ۹۰٪ زیبایی شما را با یک دستمال مرطوب پاک کنم!!
دختره قیافش عین قاشق مربا خوری میمونه
برداشته توی aboutپروفایلش نوشته
درگیر من نشو، همــــدم نمیشوم!
 

ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 30 تير 1392برچسب:مطالب جدید و خنده دار مرداد 92,تصاویر خنده دارمرداد92,داستان جدید92,ساعت17:49توسط محسن فضل الهی | |

 

 


ادامه مطلب

+نوشته شده در یک شنبه 30 تير 1392برچسب:تصاویر ضد دختر ,ضد دختران ایرانی, دختران ,خوشگل ایرانی, شرت دخترانه, دختران خندهدار,دختران س ک س,ساعت15:1توسط محسن فضل الهی | |

متلک آی متلک


1-خانوم شماره بدم پاره میکنی؟ 

2- خانوم ببخشيد مستقيم از كدوم طرفه 

3- خانوم شماره ی کفشمو بدم؟ 

4- (در برخورد با چنتا دختره زیبا) هنوز فصله هلو نشده 

5- (در برخورد با چنتا دختره کم سن) اِ مهد كودك تعطيل شد شما اومدین بیرون. 

6- حاج خانومم ماچ خانوم 

 

مابقی در ادامه مطلب


ادامه مطلب

+نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب:متلک, متلک های دختر بازی ,متلک جدید متلک خفن ,مخ زنی,آموزش جدید مخ زنی,ساعت12:31توسط محسن فضل الهی | |

 

 

 

 

+نوشته شده در شنبه 29 تير 1392برچسب: عاشقتم, دوستت دارم, عشق منی, تکپر,تیکه های دختر,دروغ دخترا,ضد دختر,آموزش دختر بازی,,ساعت12:0توسط محسن فضل الهی | |

 

f284b112f1dd4c263d54f0fc5ee3c8db-425

دیـگـر نـه "شـلــوار پــاره" نـشــانهـــ ی "فـــقـر" اســـت ....


نــه "سکــوت" عــلامــت "رضــایـت"....

دنــیـــــــــای غـــریـبـیــست

ارزشـــــــــــها "عـــــــــــــــــــوض" شـده اند

و "عـــــوضــــــــــی هــا"، بــا ارزش...

 

+نوشته شده در جمعه 28 تير 1392برچسب:شعر عشقی,داستان عشقی,nhsjhkuard,ساعت22:14توسط محسن فضل الهی | |

داستان غمناك دو عاشق كه به هم نمي رسن..

شب عروسيه، آخره شبه ، خيلي سر و صدا هست. ميگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض كنه هر چي منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل كرده. داماد سروسيمه پشت در راه ميره داره از نگراني و ناراحتي ديوونه مي شه. مامان باباي دختره پشت در داد ميزنند: مريم ، دخترم ، در را باز كن. مريم جان سالمي ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمياره با هر مصيبتي شده در رو مي شكنه ميرند تو. مريم ناز مامان بابا مثل يه عروسك زيبا كف اتاق خوابيده. لباس قشنگ عروسيش با خون يكي شده ، ولي رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به اين صحنه نگاه مي كنند. كنار دست مريم يه كاغذ هست، يه كاغذي كه با خون يكي شده. باباي مريم ميره جلو هنوزم چيزي را كه ميبينه باور نمي كنه، با دستايي لرزان كاغذ را بر ميداره، بازش مي كنه و مي خونه :

 


ادامه مطلب